در حالی که منتظرم هکلاسیام جواب یه سوال مربوط به گلستانو بدن و براش استرس دارم،
و اونا هم نمیدن!،
شروع میکنم به نوشتن از آخرین روز خرداد و آنچه گذشت و آنچه در پیشه
اگر هم کسی این وسط جواب داد میگم.
خوب
امروز ویدیوهای وندی رو تموم کردم
در این که طرحواره مدل قشنگیه به مشکل نخوردم
اما در اینکه آیا از پس درمانگر شدن برمیام چرا!
تازه بچه تر که بودیم فکر میکردیم طرحواره که آسونه
و شاید خیلی های دیگه هم این فکرو کنن
راستش آخرش رول پلی کرد
خودش شد بیمار و دانشجوهای اونجا درمانگر
به جز یکی دو تا بقیه تقریبا موندن توش
واقعا موندن
من هم موندم
نمیدونستم بعد هر جمله بیمار چی باید گفت
خودش خیلی خوب توضیح داد
اما مگه چند تا شرایطو میشه از قبل یاد گرفت
این کار خیلی پویاست
نیاز به خلاقیت داره
اما من...
به این فکر میکنم تنها کاری که دوست دارم اینه که بشینم تو خونه و متن ترجمه کنم
و مدام خودمو سرزنش میکنم که چرا زبان نخوندم
کاش تو دانشگاه زبانو انتخاب میکردم
کاش از بچگی...
اما خوب نکردم
الانم مدام درباره اینکه قراره برای ادامه زندگی چی کار کنیم با میم حرف میزنیم اما به هیییییچ نتیجه ای نمیرسیم
میم میگه باید درس من تموم شه و بعد ببینیم چی میشه
من میگم تو باید همین الان کارتو معلوم کنی تا من دیگه درس نخونم!
استرس کارای آموزشی که همین الان اومده
+استرس شغلی که حس میکنم اصلا دوسش ندارم
اما چون تا اینجاشو اومدم نباید ولش کنم
ولشم کنم کجا برم
هرجا برم کلی طول میکشه و من حوصله ندارم
به میم میگم تو هرجا برات اوکیه کار کن منم میشینم تو خونه بچه بزرگ میکنم!
اما اون هم نمیدونه...
و خوب اینا کار برنامه ریزی و انگیزه داشتنو سخت میکنه دیگه
وگرنه کلی کار هست برای انجام
مث همین یاد گرفتن رویکرد
زبان خوندن و تابستون آزمون دادن
کم کم کارای پروپوزال رو آماده کردن...
پیش میبرم دیگه چه کنم
راستی
دیروز تنهایی رفتم کنسرت ناصر
ناصرو که خیلی دوست دارم
اما تنهایی رفتن یه جوری بود
مسیرش اذیتم کرد یه کم
ولی خوب بود
الانم گفتم برم بیرون تن ماهی بخرم
ولی حوصله ندارم!
از همین اسنپ میخرم :/
سبزی هم باید پاک کنم که دوست دارم
یکمم شروع کردیم به رژیم گرفتن
چرا هیچکی از بچه ها جواب نداد :/
هعی
من برم دنبال فیلمای طرحواره بگردم